حسین معلم، معلم و نویسنده

 الف) داستانک: عاشق!

نزدیک ظهر بود. هنوز صبحانه نخورده بود. بالاخره خودش را به کتابخانه رساند. لحظه شماری می کرد تا کتاب مورد نظرش را بگیرد، چند حکایتِ طنزِ آن را یادداشت کند و برای دانش آموزانش ببرد.

کنار کتابخانه نگاهش به فروشگاه افتاد. بسته های کیک و بطری های آب معدنی دلش را به ضعف انداخت.

دو بسته کیک و یک بطری کوچک آب معدنی خرید. کنار دیوار ایستاد. همان طور که کیک می خورد با خود گفت: «بعد از مطالعه برای  ناهار خودم را به خانه می رسانم.»

سخت مشغول بود... .  ناگهان متوجهِ دستی شد که آرام به شانه اش می خورد!

سر، بلند کرد. مسئول کتابخانه گفت: «آقا! اگر شما هم بروید چراغ ها را خاموش می کنیم، شب شده، ساعت کار کتابخانه به پایان رسیده...!»

 

ب) درس امروز: اندیشمند دین­ باور ایرانی (دکتر علی شریعتی) می­ گفت: «معلّم باید اندیشیدن را به دانش­آموزان یاد دهد، نه اندیشه­ها را»!؟

1ـ معلّم خوب به دانش­آموزانش آب نمی­دهد، بلکه آن ­ها را تشنه می ­کند، سپس چشمه را نشانشان می ­دهد!؟

2ـ گاهی یک «فدایت شومِ» ساده­ ای که معلّم از تهِ دل می­ گوید، آیندة بشریت و جهان هستی را تغییر می­ دهد!

3ـ «معلّمی» سواد، هنر، سلیقه، دلسوزی و هزار و یک چیز دیگر می­خواهد... . همة این­ها با مطالعه به دست می­آید.

4ـ معلّمان باید پیوسته این قصّه را به یاد داشته ­باشند که: دیگران کِشتند و ما خوردیم، ما بکاریم تا دیگران بخورند.

5ـ یک معلّم خوب باید آن ­قدر تدبیر، بَلَدیّت و سلیقه داشته ­باشد تا حلاوت و شیرینی دانش را به دانش ­آموزانش بچشاند!

6ـ به احترامِ معلّمت و پدر و مادرت از جایت برخیز! (هرچه خوبی و خیر و برکت است در مطالعه و احترام به پدر و مادر است).

7ـ اندیشمند دین­ باور ایرانی (دکتر علی شریعتی) می­ گفت: «معلّم باید اندیشیدن را به دانش­آموزان یاد دهد، نه اندیشه­ها را»!؟

8ـ در زمین چیزی گران­ بهاتر از انسان، و در انسان چیزی گران­ بهاتر از اندیشه وجود ندارد. معلّم، اندیشه­ساز و اندیشه ­پرور است.

9ـ آن­چه معلّم بر روی تخته سیاه می ­نویسد، کم­ترین چیزی­ست که از او می ­آموزیم!؟ (بیشترین آموزشِ معلّم مربوط به رفتار و گفتار اوست).

10ـ معلّم نباید تاریخ مصرفش بگذرد! (معلّم باید دائم اطّلاعاتش را به­ روز کند. و هر لحظه در اندیشة جوانه زدن، رویش و بالندگیِ خود و دانش آموزانش باشد).

 

پ) سرود: بی تو تاریکی عذابم می دهد                     

ای کلامت، آیه آیه زندگی      

 بهترین تَصنیفِ عشق و بندگی

  ای حضورِ دلکشِ صد غنچه یاس      

سرخوش از عطرِ دل انگیزَت کلاس         

آسمانِ علم را معنا تویی           

روشن بخشِ شبِ یلدا تویی              

سیبِ سرخِ دوستی در دست توست     

 قامتِ خورشیدیان سر مستِ توست

حرف هایت بوی باران می دهد             

 مشقِ شب هایت به من جان می دهد  

بی تو تاریکی عذابم می دهد    

موجِ نادانی به آبم می دهد       

عنکبوتِ جَهل، تارَم می تَنَد          

 با طنابِ خویش دارم می زند!        

خیز و برگی از کتابت باز کن          

 ای سراپا شور! باز اعجاز کن    

با من از آبی ترین دریا بگو           

از درخت، از نور، از فردا بگو

بادَة صبحِ سعادت نوشِ تو         

هرچه زیبایی ست هم آغوش تو           

زهرا شمس الدّینی(معلّم)

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا